اطلاعات کلی خبر
عنوان خبر :
نگران نسل بعدی هستم که فقط برای خندیدن به سینما بروند
متن کامل خبر
نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» گفت: مشخصاً با ذات سینمای کمدی مشکلی ندارم، اما مسئله این است که فیلم کمدی، سینمای ایران را قبضه میکند. نگران نسل بعدی هستم که مردم آن فقط برای خندیدن به سینما بروند.
به گزارش ایرنا، آرمان خوانساریان درباره اکران فیلمش در میان سیل انبوه فیلمهای کمدی در شرایط فعلی گفت: ما نسلی بودیم که فیلمهای مهم سینمای ایران را در سالنهای سینما دیدهایم. بهشخصه مشکلی با ذات سینمای کمدی ندارم، اما مشکل این است که فیلم کمدی سینمای ایران را قبضه میکند؛ چراکه سینمادار ترجیح میدهد سالنش پر شود و فقط بلیطهای بیشتری فروخته شود.
وی ادامه داد: نگران نسل بعدی هستم که مردم آن فقط برای خندیدن به سینما بروند؛ در غیر اینصورت با ذات سینمای کمدی مشکلی ندارم.
خوانساریان درباره ریسکی که یک فیلم شاعرانه در شرایط فعلی اکران تحمل میکند، گفت: سینمای ما فقیر است و در قبضه سینمای کمدی و سینمای جنوب شهری است؛ از اینرو کمتر کسی میآید که برای یک مدل جدید ریسک کند. فیلم من هم عجیب و غریب و جدید نیست؛ من سعی کردم سیلقه متفاوت از آنچه در سینمای بدنه بود، ارائه بدهم.
وی ادامه داد: مسیر و ایمان من به سینمایی که آن را سینمای اندیشه میدانم، مشخص است؛ منتها بسیاری از تهیهکنندگان این اعتماد را ندارند. من ۲ سال تلاش میکردم تا بتوانم کسی را برای سرمایهگذاری روی فیلمم پیدا کنم.
نگاه تجاری به سینما حالم را خوب نمیکند
خوانساریان به مسئولیتپذیری در برابر نسل جدید اشاره کرد و گفت: نسلی هست که ما در برابر آن مسئولیم؛ همانطور که ما از نسل قبلی یاد گرفتیم باید به نسل بعدی هم یاد بدهیم. لذت و ایمان در تدریس علیرغم شرایط مالی، برای من باعث ادامه دادن تدریس شد. در حال حاضر این نوع سینما نیز برای من همین است؛ از یک جایی به بعد که نگاه تجاری داشته باشم دیگر سینما برایم معنا پیدا نمیکند و کار فرهنگی محسوب نمیشود.
این کارگردان درباره میزان مخاطبپذیری فیلم اظهار کرد: من از ابتدا تلاش داشتم فقط برای تئاتریها فیلمی نسازم، از لغات تخصصی فرار کردم و مفهوم تئاتر و تئاتر خواندن را یک بار تعریف کردم؛ تخصصیترین نکته شاید اسم چخوف است که چندبار در فیلم توضیح داده میشود که چخوف کیست و چرا علی بهاریان قرار بود چخوف آسیا باشد؟
وی انتخاب فضای تئاتر و ادبیات نمایشی را قابل تأمل دانست و گفت: برخی میگویند چرا علی بهاریان زیست نخواند یا پزشکی؛ در حالی که افسردگی بعد از تحصیل در رشته هنر غیرقابلاجتناب است. مسئلهای که از ابتدا اطرافیان با دانشجو مخالف هستند و بعد از فارغالتحصیلی، سرنوشت مشخصی در انتظار دانشجو نیست. در دانشگاه میتوان آدم مهمی شد، اما بعد از اتمام دانشگاه با جامعهای سر و کار دارید که نمیدانید در کدام بخش آن باید ابراز وجود کنید.
هامون، نمونه موفق فیلم روشنفکرانه در سینمای ایران
خوانساریان ادامه داد: نمونه موفق فیلم جامعه روشنفکری، هامون است. حمید هامون نمیتواند قصاب باشد و شغل دیگری داشته باشد؛ چراکه در کتابها و افکار تنیده است. ما در این فیلم راجع به تکبر صحبت میکنیم؛ اینکه کسی رؤیایی داشته و به آن نرسیده و زمانی به خودش میآید و میبیند که به جایی نرسیده. حرفه او مسئله اصلی ما نیست.
چالشهای یک معلم، انتقادناپذیر و مغرور
کارگردان فیلم کوتاه سایه فیل درباره شکلگیری شخصیت علی بهاریان گفت: من از ۲۶ سالگی معلم مدرسه شدم و این آغاز یک خودشناسی برای من بود. همیشه در زندگیام در جایگاه کسی بودم که میخواستم یاد بگیرم و حالا معلمی داشت باعث میشد که بهجای یادگیری یاد بدهم و این روی شخصیت من هم تأثیر گذاشت.
این کارگردان افزود: از یک جایی دیدم دانشآموزی مقابل من است که بلافاصله حرفم را میپذیرد و با چشم گفتن، مرا تأیید میکند؛ این از من موجود ترسناکی میساخت، آدمی که دیگر انتقادپذیر نیست و حواسش نیست که یک معلم از بالا به دانشآموز نگاه نکند. تلاقی این دو، شخصیت سهراب بهاریان را در فیلم من ساخت.
تلاش داشتم حرف جدی را شوخیشوخی بزنم
خوانساریان در پاسخ به اینکه فضای فیلم در عین نمایش مصائب و مشکلات منفی و ناامیدانه نمیشود، بیان کرد: وقتی میخواهید حرف جدی بزنید و با گله و شکایت با آدمها درد دل میکنید، حرفتان تأثیرگذار نمیشود، اما وقتی با احساسات و شوخی و حسهای مختلف از غم میگویید همیشه این درد به یاد میماند، چون با غر و درد حرف نزدید.
این کارگردان ادامه داد: من سعی میکنم روی این کار کنم که حرف جدی را شوخیشوخی بزنم؛ اگر راجع به سرخوردگی حرف میزنم، نمیتوانم از ابتدا تا انتها غر بزنم، اما وقتی آن حسهای زیبا و مختلف نباشد درد نبودن آن را حس میکنیم. سهراب آخر قصه میفهمد ۱۵ سال پیش چه چیزی داشته که قدرش را ندانسته، اما امروز دیگر فرصتی نیست. زندگی اینگونه نیست که هر زمان ما تغییر کنیم با ما تغییر کند.
خوانساریان درباره شباهت فیلمش با سینمای رسول صدرعاملی گفت: وقتی شانس حضور یک آدم بزرگ کنار فیلم را داری، قطعاً یاد گرفتن از او اهمیت بیشتری دارد.
کارگردان فیلم کوتاه سبز کلهغازی تأکید کرد: مدل کاری آقای صدرعاملی اینگونه است که اعتماد کامل به فیلمساز دارد؛ سینمای او نیز به حدی جذاب و نرم است که مسلماً تأثیر زیادی از وی گرفتم.
بلوغ شخصیتها، دستاورد «جنگل پرتقال» بود
نویسنده فیلم ابر بارانش گرفته درباره بلوغ شخصیتها در این اثر گفت: برای هر دو شخصیت یک بلوغ اتفاق میافتد؛ ما در تمام فیلم از دختری میشنویم که همه به او میخندند و بعد که او را میبینیم، فرد بالغی است که آن تصمیم نهایی را میگیرد. در پایان فیلم هم دختر از سر بلوغ اشک میریزد، اما دوباره تن به تحقیر نمیدهد؛ جایی که کسی در جوابی که خودش داده، اشک میریزد و پشت این، بلوغ اتفاق افتاده. سهراب نیز در پرده سوم فیلم متوجه خودش میشود و تازه به بلوغ میرسد؛ تضاد بین این بلوغ در جایی که است که شخصیت دختر در جایی که نمیپذیرد، بالغ میشود و شخصیت پسر در جایی که به دنبال احیاست به خودش میآید.
خوانساریان درباره انتخاب نام فیلم اظهار داشت: فیلم درباره خطایی در گذشته صحبت میکند؛ خطایی که همه لحظات زیبای گذشته را از بین برده و بازآفرینی آن ممکن نیست. از اینرو اسمی انتخاب میکنیم که در ظاهر فانتزی است، اما وقتی فیلم را میبینیم متوجه میشویم که این مربوط به خطای دختر در گذشته است که این واژه را به اشتباه ساخته و این اسم در بین همه یک اسم رمز از حماقت مریم است.
«در دنیای تو ساعت چند است» در بیان مسئله عشق تفاوت داشت
کارگردان فیلم جنگل پرتقال به شباهت ذکرشده بین فیلمش و دیگر فیلمهای روشنفکری گفت: چنین فیلمهایی در سینمای ایران کم هستند و خواهناخواه این تأثیر گرفته میشود. اگر فیلم در دنیای تو ساعت چند است بعد از این فیلم هم ساخته میشد، میگفتند از جنگل پرتقال تأثیر گرفته شده.، اما چون آنجا شمال بوده، اینجا هم شمال است این خوانش شبیهبودگی از این فیلم میشود؛ از طرفی دوست ندارم بگویم هیچ تأثیری نگرفتم. فیلم آقای یزدانیان به شدت خوب است، اما اینگونه نبوده که بگویم چون آن فیلم بوده، بروم این فیلم را بسازم.
وی افزود: من در تنکابن زندگی کردهام و دوران دانشجوییام را پشت سر گذاشتم و بخش زیادی از فیلم، خاطرات من است؛ یعنی اگر در اصفهان دانشجو بودم احتمالاً با فیلم رضا ساخته علیرضا معتمدی مقایسه میشدم! جغرافیا و فقیر بودن سینمای ما در تنوع این حس را به وجود آورده؛ به علاوه اینجا برعکس آن فیلم عشق مسئله اصلی فیلم ما نیست، ولی در آن فیلم عشق مسئله اصلی بود.
خوانساریان درباره فیلمهای ایرانی با فضای روشنفکری عنوان کرد: تفاوت این فیلم با دیگر فیلمهای روشنفکری این است که من در این فیلم پیشنهاد گفتوگو دادم. مسئله فیلم گفتوگو و معذرتخواهی است، چون از دل گفتوگو، عذرخواهی درمیآید؛ ما راجع به گفتوگو حرف زدیم. انتهای فیلم جایی است که شخصیت اصلی، اولین معذرتخواهی زندگیاش را انجام میدهد.
وی تأکید کرد: فروش فیلم نشان میدهد که نسبت به فیلمهای رایج سینمای ایران، این فیلم در نبود بازیگر ستاره که فروش را تضمین کند و موضوعی که آنچنان در سینما رایج نیست، مورد استقبال مخاطب قرار گرفته است.
شناخت سارا بهرامی از دانشگاه تنکابن، پل مشترک ما شده بود
خوانساریان انتخاب سارا بهرامی را به دلیل تجربه مشترک از فضای شمال ایران مهم دانست و گفت: سارا بهرامی جزو گزینههای اول من بود؛ چراکه او نیز شمال درس خوانده بود و فضای زیست دانشجویی در شهر تنکابن را میشناخت.
وی تأکید کرد: ما با صحبت راجع به اتفاقات گذشته میتوانستیم منظورمان را به تمامی به یکدیگر برسانیم و خاطراتی ساختیم که هر دو آرزویمان بود. او میخواست آنجا روزی فیلم بازی کند و من آرزویم این بود که آنجا فیلم بسازم؛ تنکابن پل مشترک ما شده بود.
اکران فیلم سینمایی جنگل پرتقال به نویسندگی و کارگردانی آرمان خوانساریان و به تهیهکنندگی رسول صدرعاملی در سینماهای سراسر کشور ادامه دارد.