حزب باد هستیم، با عینکهای رنگی، روزنامه شیراز نوین
در مقابل ژاپن بعد از یک نیمه بازی ضعیف، در نیمه دوم متحول شدیم و پیروز میدان. اتحاد در سطح مطلوبی خود را نشان داد و با حملات همهجانبه، بالاخره به گل رسیدیم؛ هرچند پنالتی دقایق تلفشده روی کنعانی زادگان را نمیتوانیم حاصل تاکتیک بنامیم و باید ممنون اشتباهات عجیب دو مدافع ژاپنی باشیم.
تلاش تیم در نیمه دوم بازی با ژاپن قابل تقدیر بود، اما واکنشی که نسبت به آن پیروزی شاهد بودیم، فراتر از یک پیروزی معمولی بود.
ژاپن را چنان بزرگ کرده بودیم که انگار با شکست آنها، دیگر هیچ تیمی در جهان توان رویارویی با ما را نخواهد داشت. آیا فراموش کرده بودیم که همین ژاپن چند روز پیش از عراق هم شکست خورده بود؟ عراقی که خود مغلوب اردن شد!
ژاپنِ امسال که شباهتی به ژاپنِ پارسال نداشت؛ انگار چشمبادامیها چندان توجهی به این جام نداشتند و همه تمرکزشان را روی جام جهانی گذاشتهاند. تیمی که یک سال پیش، آلمان و اسپانیا را از دم تیغ میگذراند، همین تیمی است که به عراق و ایران می بازد و از اندونزی و ویتنام سه گل دریافت میکند؟
اما عادت داریم که وقتی می بریم، همهچیز را در شدیدترین حد جلوه دهیم و وقتی میبازیم هم برعکس. مثل گزارشگرمان که نمیتواند هیجاناتش را با کمی منطق تلفیق کند و فریادهایش لاجرم بر دل نمینشیند.
همین گزارشگر را در دقایق پایانی بازی با قطر هم دیدیم و شنیدیم؛ زمانی که 10 نفره به دروازه حریف یورش میبردیم و در همان دقایق میتوانستیم دو سه گل بزنیم، اما بهزعم آقای گزارشگر، خوب نبودهایم!
این نگاه نتیجهگرایی صرف به فوتبال است که منطق را از بین میبرد. اگر با یک گل تصادفی ببریم، بهترین تیم جهانیم، اما در روزی که دو گل کاملاً اتفاقی دریافت میکنیم و حتی با 10 نفر هم حریف را تحت فشار میگذاریم، ضعیف قلمداد میشویم! چرا؟ چون ضربه کاپیتان چند میلیمتر برای ورود به دروازه کم آورد و دروازهبان حریف هم با یک سوپر واکنش، مانع از ورود توپ بعدی به دروازه شد.
حالا همانهایی که از پیروزی ژاپن حماسه ساخته بودند، برای شکست مقابل قطر مرثیهسرایی میکنند و تحلیل میآورند که باید چنین و چنان می کردیم.
اما حقیقت این است که با وجود همه کاستیها و اشکالات، ما برای فینالیست شدن چیز زیادی کم نداشتیم! ما اسیر اتفاقات و روی بد فوتبال شدیم؛ همین.
در این میان، یک مسئله دیگر هم وجود دارد و آنهم نگاه های رنگی به تیم ملی است. روزگاری برای کسی فرقی نداشت که بازیکن استقلال گل بزند یا پرسپولیس، مربی تیم قرمز باشد یا آبی، اما به مرور زمان، این اتفاق تلخ افتاد که سرخابی تهران برای بسیاری از فوتبال دوستان، به تیمهایی مهمتر از تیم ملی تبدیل شوند. رسیدن به چنین وضعیتی، بدترین اتفاق برای فوتبال یک کشور است.
پرسپولیسیها تا تابستان 97 بزرگترین جمع حامیان تیم ملی را تشکیل میدادند، اما از زمانی که کارلوس کیروش، با حرکتی غیرحرفهای علیه سرمربی سرخها موضعگیری کرد، درصد بالایی از هواداران پرسپولیس علیه او و در نتیجه علیه نتیجه گرفتن تیم ملی موضعگیری کردند.
دیگر خبری از آن حمایت مردمی نبود و خیلیها از شکست سنگین نیمهنهایی دوره قبل مقابل ژاپن، خوشحال بودند!
با روی کار آمدن قلعهنویی هم همین اتفاقات تکرار شد. حتی اگر قلعهنویی با نگاهی کاملاً منصفانه تیمش را به قطر میفرستاد، باز هم یک استقلالی محسوب میشد که خیلی از پرسپولیسیها دوست نداشتند موفق شود.
تعارف نداریم؛ اگر خلاف این قضیه هم بود، همین اتفاق میافتاد. اگر فردا یحیی گلمحمدی جایگزین قلعهنویی شود، جمع زیادی از استقلالیها - خودشان هم میدانند - دیگر مثل گذشته حامی تیم ملی کشورشان نخواهند بود.
تغییر این نگاههای رنگی و بازگشتن به آن روزهای خوبی که فقط نام و موفقیت تیم ملی مهم بود، کار آسانی نیست. نیاز به چندین سال فرهنگسازی اصولی دارد، اما حتی به آغاز این فرهنگسازی هم نمیتوان امید چندانی داشت، چون منافع عدهای در برقرار ماندن همین نگاههای رنگی است تا از احساسات و تعصبات کورکورانه بخش زیادی فوتبالدوستان، نهایت سواستفاده را ببرند.
تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
خبرهای تصادفی روزنامه شیراز نوین