بدترین صدای ممکن، روزنامه شیراز نوین
مدتها بعد وقتی سوکراتس در فوتبال بازنشسته شد و هم شغل و هم همسرش را تغییر داد، روزی یکی از دوستان از او پرسید که از زندگی چه میخواهد؟ او پاسخ داد: «میخواهم شادی را پیدا کنم.»
دوستش پرسید: «شادی بقیه مردم چطور؟»
و سوکراتس پاسخ داد: من به شادی بقیه توجه نمیکنم. وظیفه من این است که دنبال پیدا کردن شادی خودم باشم.»
سوکراتس فقط شانزده سال داشت، هنگامی که برای اولینبار شادی را در وجود رجینا سیسیلیو پیدا کرد؛ دانشآموزی که یک کلاس پایینتر در مدرسه او درس میخواند و در واقع دختر همسایه کناریشان بود. منزل والدین رجینا در خیابان پرزیدنت وارگاس، پشت خانه سوکراتس و در طرف دیگر خیابان قرار داشت. زمانی که به دختر ریزنقش سبزهرو علاقهمند شد، تلاش نکرد حسش را پنهان کند. در دورهای که جوانان با حس خجالت به پیشواز عشق میرفتند، او با آغوش باز به استقبالش رفت. حتی بعد از اتمام دوران دبیرستان و در حالی که شبها تا دیروقت مشغول مطالعه بود، هر روز صبح رأس ساعت هفت از خواب بیدار میشد، آماده میشد و جلوی در منزل رجینا منتظر میماند تا او را به مدرسه برساند.
اولینبار سوستنس، برادر کوچکتر سوکراتس، سال 1970 و در یک مجلس مهمانی آنها را به یکدیگر معرفی کرد. رابطه آنها خوب پیش رفت و سوکراتس با پریدن روی سن، قاپیدن میکروفون از دست خواننده و تقدیم ترانه با بدترین صدایی که ممکن بود دختر شنیده باشد، شب خاطرهانگیز و ماندگار او را رقم زد.
از دیدار اول آنها چیزی در نیامد، اما تنها چند ماه بعد، آنها به طور اتفاقی یکدیگر را ملاقات کردند، سوکراتس پیشنهادش را داد و تاریخ مناسب شروع ارتباطشان مشخص شد.
در طول سالهای ابتدایی دهه هفتاد، تشکیل زندگی برای هر دوی آنها فقط یک گزینه بود، اما در سپتامبر 1974 زنگهای ازدواج برای آنها به صدا درآمد. سه روز بعد از کریسمس، سوکراست کراوات پاپیوتی زده و در کت و شلواری پر زرق و برق و البته بستن شال کمر قهرمانی که بعد برای عکس گرفتن به لباسهایش اضافه شد، عروسش را تا پایین راهروی ورودی کلیسا همراهی کرد. زوج خوشبخت، زندگی جدید و غیرمترقبه خود را با هم شروع کردند.
تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
خبرهای تصادفی روزنامه شیراز نوین